حضرت زهرا (سلام الله علیها) وقتی در مسجد خطبه فدکیه را ایراد می فرمودند، سوالی مطرح نمودند، که اگر زمانی کسی شهادت بدهد، من بی عفتی کرده ام، چه می کنید؟ یکی از آنها که از رؤسا بود، بلند شد و گفت: شهادت را تنفیذ کرده و بر تو حد جاری می کنیم.
حضرت فرمودند: تو بر خدا و قرآن کفر ورزیدی، مرا خداوند تطهیر کرده است. مگر می توانی بر من حد جاری کنی و یا در حق من شهادت شهود را قبول کنی! پس تو اصلاً قرآن را قبول نداری!! این مظهر "یا اطهرالاطهرین" است.
مرحوم علامه جعفری (اعلی الله مقامه الشریف) می فرمودند:
شخصی از اهالی یک روستایی آمد و گفت: آقا آیا ممکن است برای تبلیغ به روستای ما بیایی؟ در خواست ایشان به من برخورد و گفتم: خیر.
سپس رفتم جلو برای خواندن نماز جماعت، گفتم :«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ -إِنَّا أَنْزَلْناهُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» بقیه اش یادم رفت دوباره تکرار کردم اما باز هم بقیه اش یادم نیامد از پشت سرم همان روستایی گفت: «وَ ما أَدْراكَ ما لَيْلَةُ الْقَدْرِ».
آیت الله بهجت (رحمة الله علیه):
معاویه بن یزید بن معاویه در روز اول بالای منبر رفت و خطبه ای ایراد نمود. در آن خطبه بیان عجیبی دارد . می گوید: حق امامت و خلافت با اهل بیت (علیهم السلام) است، که جدم معاویه بن ابی سفیان آن را از انها غصب نمود و پدرم یزید بن معاویه تابع اوشد.
این خطبه خیلی بر مروامی ها سخت بود ، لذا مروان تب نیاورد کفت :
روزي عبداللهبن يحيى بر اميرالمؤمنين (علیه السلام) وارد شد، صندلى (كرسى) در برابر آن حضرت بود، حضرت امر فرمود كه بر آن كرسى بنشيند. عبدالله نشست،
لحظهاي نگذشت كه چيزى بر سرش افتاد و سرش شكست و خون جارى گشت.
حضرت امر فرمودند آب آوردند و خون سر او را شستوشو دادند و فرمودند: نزديك شو به من؛ آنگاه دست بر شكاف سرش گذاردند، در حالىكه عبدالله سخت بىتابى مىكرد، جراحت سر را به هم آوردند و بهبود يافت، گويا شكستگى وجود نداشت؛
در مجلسي، مرحوم ملا عبدالله تستري از مرحوم مقدس اردبيلي مسئله اي را سؤال کرد مقدس فرمود : بعدا" مي گويم . پس از اتمام مجلس دست تستري را گرفت و از مجلس بيرون آورد. و رفتند به صحرا و در انجا جواب مسئله را شرح داد.
عالم ربّانی و عارف كامل مرحوم میرزا جواد آقا ملكی تبریزی می نویسد:
پیامبر گرامی اسلام صلّی الله علیه و آله سفارش های مؤكّد درباره طول سجود فرموده است و این امری است بسیار مهم.
مرحوم دولابي نقل مي کردند که روزی حضرت آيت الله شاه آبادي که استاد حضرت امام بودند، مهمان ما بود، پدرم کنار ایشان نشسته بود و از ایشان موعظه ای خواست:
- آقا ما را موعظه ای کن که به دردمان بخورد.
مرحوم شاه آبادي اين جمله را فرمودند:
بیانات برگزیده |
لینک های کاربردی | دسترسی سریع | کلیه حقوق سایت محفوظ است. |
|||